شاید اصطلاحی را که قرنها پیش خواجه شیراز ساخته و بکار برده از بهترین تعابیری باشد که
وضعیت کنونی کشورمان را بیان می کند. واقعیت این است که امروزه بخش بزرگی از مردم
ایران دچار نوعی از افسردگی, سرخوردگی و نومیدی هستند. علیرغم وجود تمام شاخص های
معتبر، زمامداران فقیه همیشه از نشاط و طراوات موجود حرف زده و بر خود بالیده ند،
اما دیگر چنین نیست. خرابی اوضاع روحی مردم به حدی رسیده که انکارش غیر ممکن شده
است.
هر چند که عوامل گوناگونی در ایجاد و تداوم بحران اجتماعی کنونی نقش داشته اند اما جای تردیدی نیست که ولایت
طولانی دو فقیه خودکامه از مخرب ترین این عناصر بوده اند، دو فقیهی که نام شان را در میان بی
رحم ترین فرمانروایان دروان معاصر به ثبت رسانده اند. این دو شخص با فاصله گرفتن
از مردم، فرار از مسئولیت و جواب گویی خود را در پشت دیوارهای دژهایی پنهان کردند
که یادآورکاخ صاحبقرانیه و ناصرالدین شاه قاجار می باشند.
با وجود آن که مهم ترین تصمیمات در درون همین
دژها گرفته می شوند اما آن چه در پشت این
دیوار ها می گذرد همیشه از چشم ملت پنهان بوده است. اما در زمان هایی که این دو فقیه از سرشاری
نشاط و امید در جامعه سخن گفته اند حقایقی آشکار شده اند: نقش مداحان طماع، حضور کاسه
لیسان درباری و سرداران فتنه گر، مصرف احتمالی داروهای روان گردان و شاید هم مواد
مخدر و لذات جنسی. برادران قاچاقچی هم که در تهیه و توزیع اینگونه مواد همیشه بی نظیر
بوده اند.
در این روزگار تلخ و سیاه آن چه باعث امیدواری
است خواسته های ترقی خواهانه مردم ایران می باشد که در فرصت های خاصی آشکار می
شوند و فقهای سیاه دل را به وحشت می اندازند. در دو دهه گذشته انتخابات ریاست جمهوری از جمله این فرصت ها
بوده اند.
نیازی به توضیخ ندارد که آنچه به اسم انتخابات
در ایران انجام می شود بیشتر جنبه صوری دارد تا مفهومی. درست است که مشابه
انتخابات های واقعی، این ها هم صندوق هایی
را در دسترس مردم می گذارند تا رای دهندگان آرای خود را به داخل آنها بیندازند اما
دخالت های فراقانونی فقیه، نهادهای امنیتی و نظامی تجاوز زشتی است به آزادی ها و
حقوق مسلم مردم. دسیسه مهندسی انتخابات سال هشتاد و هشت، سرکوب خونین معترضان و
فاجعه کهریزک هم برگ های سیاه دیگری است در کارنامه فقها.
در پایان همین هفته انتخابات دیگری از راه می
رسد و مردم ما بر سر چند راهی و گرفتار چه
کنم؟
می دانیم که در نظام فقها یک ارگان مزاحم و
انگلی وجود دارد به اسم شورای نگهبان که
بسیار تنگ نظر است و وظیفه اصلی ش اجرای اوامر فقیه خودکامه می باشد. حقیقت این است که
تاکنون هرگز کاندیداهای مورد اعتماد
اکثریت مردم ایران از فیلتر این نهاد قرون وسطایی عبور نکرده اند. به زبان ساده تر،
آن ها همیشه لیستی از نامزدهایی را در
اختیار رای دهنگان قرار داده اند که کم
ترین شانس پیروزی در انتخابات های آزاد و عادلانه را نداشته اند. فراموش نکنیم که
نظام فقها که خود را نماینده جهان آفرین می داند هرگز تن به یک رفراندوم ملی هم
نداده است، رفراندومی که مقبولیت ولایت فقیه را محک بزند.
در چنین شرایطی جمعی از مردم شرکت در این نمایش
انتخاباتی را نه تنها بی فایده بلکه پر ضرر دانسته و روش تحریم را بر گزیده اند.
استدلال شان هم قابل درک است و هم محترم. اما چند پرسش نیز وجود دارد.
آیا نتیجه عملی اقدام ایشان مثبت است؟ آیا میزان گستردگی تحریم به حدی خواهد
رسید که ولی فقیه را مجبور به تسلیم کند؟
آیا ما از نتیجه انتخابات دوره های پیشین
درسهایی آموخته ایم؟
آیا کیفیت زندگی مردم و شدت رنج های شان درهمه
این سالها یکسان بوده اند؟
آیا ایجاد تغییرات کلی و چشمگیر انتظاری واقع
گرایانه است؟ و یا تصوری ذهنی و خیال انگیز؟
آیا هم اکنون در همه کشورهای منطقه و حتی جهان
شایسته ترین ها انتخاب می شوند؟
اگر پاسخ ما به برخی از سئوال های بالا منفی است
خوب است که در باره کارکرد تحریم دوباره بیاندیشیم.
بحث بر سر انتخاب بین سفید و سیاه نیست، نه در
ایران و نه در اغلب جاهای دیگر. مثلا بسیاری از کسانی که همین چند ماه پیش به
هیلاری کلینتون رای دادند آرای شان از نوع
سلبی بود تا ترامپ راهی کاخ سفید نشود. داستان انتخاب شدن مکرون در فرانسه
هم حکایت مشابهی بود. حسن روحانی نه بیگناه است و نه شایسته ترین کاندیدا در یک
انتخابات آزاد و عادلانه. رای دادن به روحانی به مفهوم ندیده گرفتن نقش وی در
تداوم دیکتاتوری و سرکوب آزادی در طول چهار
دهه گذشته نیست ولی رای دادن به او در جهت حفظ منافع ملی می باشد. ریاست جمهوری
روحانی احتمال حمله به سفارت های خارجی را کمتر می کند و مانعی درست می شود در
مسیر ماجراجویی های بیمارگونه ولی فقیه.
ورود ابراهیم رییسی به کاخ پاستور خطرناک است،
همانگونه که حضور پر درد احمدی نژاد بود. وزرای احمدی نژاد در ستاد رییسی بیهوده
جمع نشده اند، آن ها ممکن است نقشه های شوم دیگری در سر داشته باشند. به یاد داشته
باشیم که بسیاری از جوانانی که در رفراندوم سال گذشته انگلستان شرکت نکردند از
غفلت خویش بسی پشیمان شده اند و جمعی حتی خواستار تکرار نظرپرسی، ولی دیگر دیر شده
است.
با فرو دادن خشم درونی خویش و میدان دادن به منطق
و استدلال نگذاریم که ابراهیم رییسی کلبه احزان مان را غم انگیزتر کند. با کمک هم
و پله پله این کلبه احزان را روزی گلستان خواهیم کرد.
صحبتهای شما مثل قطاری هست که مهم نیست کجا میره . باید دید کدام ایستگاه مارو پیاده میکنه. نه قربونت این سیستم جواب خودشو پس داده . دیگه مردم رو نمیشه بازی داد . سعی نکن کسیرو تشویق به رای دادن کنی
ReplyDeleteصحبتهای شما مثل قطاری هست که مهم نیست کجا میره . باید دید کدام ایستگاه مارو پیاده میکنه. نه قربونت این سیستم جواب خودشو پس داده . دیگه مردم رو نمیشه بازی داد . سعی نکن کسیرو تشویق به رای دادن کنی
ReplyDelete