Monday, December 30, 2019

پنجم دی ماه، به یاد پویا و همه جان باختگان در آرامستان شهرمان






پویا جان،
چهل روز از ریختن خون پاکت گذشت و در این مدت بخاطر شهامت مادر و پدربزرگوارت نام و پیام تو به گوش مردم آزاده جهان رسید. قرار بود که امروز سوگواران کرج و دهها شهر کشور بر سر خاک تو و صدها جان باخته دیگر بروند تا اشکی بریزند و ادای احترامی بکنند. این قرار بر مبنای دعوتی شکل گرفت که از سوی خانواده استوار و نترس تو مطرح شده بود.
اینک با آنکه چهل روز از کشتار بی گناهانی مثل تو می گذرد ولی هنوز چیز زیادی از شما نمی دانیم، روشن است که فرمانده بیت نشین از گفتن اسم سروقامتان هم وحشت دارد.

پویای سربلند،
همان فقیهی که چهل روز قبل حق زندگی کردن را از تو و هزاران آزاده دیگر ربود، امروز نیز فرصت سوگواری را از مردم سیاه پوش به یغما برد و بسیاری از عزیزانت را هم به بند کشید. این حقایق را همه می دانند، یعنی ده ها میلیون انسان در داخل و خارج مرزها. اما حقیقتی را که آن فقیه ناپاک و نزدیکان آلوده ش نمی دانند این است که تو و همرزمانت به جمع خوشنامان تاریخ معاصر کشورمان پیوسته اید.
گویا قصد مهاجرت داشته ای, درست مثل هزاران هزار هموطن دیگری که از فشار استبداد کلافه شده اند، آن فقیه این را هم نمی داند که اینک تو در سراسر جهان زندگی می کنی.

پویای دانا،
منظور فقیه سنگدلی که جمجمه تو را متلاشی کرد نابود کردن افکار تو بود، چه رویای ابلهانه ای. او باز هم از کشتن یک آزاده دیگراحساس پیروزی کرد، چه توهم بیمارگونه ای. دریغا با آنکه هشتاد سال از عمرش می گذرد اما از هشت ساله ها هم کمتر می فهمد. یادت هست که او با ندا، ستار و بیشماری از جوانان نامدار و گمنام دیگر چه کرد؟ آری، تشنگی این خون آشام بیکران است.

پویای مانا،
 امروز برای همدلی با میلیون ها سوخته دلی که حتی اجازه سوگواری هم ندارند، با دسته گلی به سرخی خون پاکت و شمع هایی به سپیدی رویت به آرامستان شهرمان رفتم. در کنار سنگی نشستم، در محلی که ظاهرا هزاران فرسنگ با شهادت گاه تو فاصله دارد. به آهستگی و در سکوت خاطرات چهل روز و چهل سال گذشته را مرور کردم، در حالیکه  شعله های شمع ها قطراتی را که چون شبنم بر گلبرگ های سرخ می چکیدند نور باران می کردند. آنگاه  در پرتو رقص این نورها قامت افراشته تو را دیدم که از همه سروهای اطراف بلندتر و سرسبز تر بودی. این ها همگی نشانه سربلندی و ماندگاری تو است، شکی نداشته باش. 

Wednesday, December 25, 2019

خون آشام - تقدیم به خانواده پویا بختیاری و همه خانواده های داغدار آبان ماه نود و هشت



تقدیم به ناهید شیرپیشه و منوچهر بختیاری
 و همه خانواده های داغدار آبان نود و هشت

خون آشام
پویا،
چه کسی کشت ترا؟
اجنبی بود، یا که مامورِ نَجا؟
وای از این ظلم و ریا

پویا،
آن که انگشت بر آن ماشه فشرد
لحظه ای کرد درنگ؟
یا چو رگبار پراکند فشنگ؟

پویا،
چه کسی گفت شرور؟
به جوانی که سرش دارد شور
به عقابی که پَرد در رهِ نور
نشده  ذوب در آن کورهِ زور
نکند عُمر تَبه چون مزدور
نَبُرد نایِ کسان با دستورَ

***
ای که در بیت کنی فتنهِ نو
سرخوش از مدح دهی سینه جلو
باغِ رضوان بفروشی به دو جو
مُلکِ دارا بگذاری به گِرو
نگران باش و بیندیش به هنگامِ  دِرو!
سوزِ ستّار ز گوهر بشنو
خدعه بس کن، تو در این چاه مرو

***
تو ای ناهیدِ خنیاگر
به دشت لاله ها بنگر
ببین در آسمان اخگر
زمستان می رود دیگر
بهاران می رسد فردا
نشان از هر کران پیدا
و خواند مرغکِ  شیدا:
"که ایران جاودان بادا"

Monday, December 16, 2019

سرکرده اشرار







سرکرده اشرار
تا رهبر خودکامه و خونخوار تویی تو
سرکرده اشرار تبهکار تویی تو
هرگز نخوری غصه این مام وطن را
بیگانه ترین دشمن این دار تویی تو
یکدم ندهی گوش به فریاد ففیران
غارتگر این بوم گهربار تویی تو
خونین قلمت خانه بیداد بپا کرد
سرکوبگر و ظالم و بیمار تویی تو
تیغ حسدت اهل قلم غرقه خون کرد
نا اهل تر از جانی تاتار تویی تو
صاحب هنر از دست تو آرام ندارد
آتش زن صد خرمن آثار تویی تو
منزلگه دانش ز درت زیر و زبر شد
سر دسته هر یورش خونبار  تویی تو
در باغ مروت تو بن و شاخ شکستی
پیمان شکن و پرده در و خوار تویی تو
بر فرق تجدد قمه و تیغ کشیدی
آلوده ترین مفتی ادوار تویی تو
بر گرد خودت مفسد و مداح نشاندی
ویرانگر صد محفل پربار تویی تو
کارت نبود جز دغل و حیله و فتنه
منفور تر از خواجه قاجار تویی تو
زین مزرع سبز و مه نو هیچ ندیدی
چون کورترین بوف شب تار تویی تو