Wednesday, February 29, 2012

سرو ِ ستوده - به پاس ایستادگی خانم نسرین ستوده در برابر بیداد

سرو ِ ستوده
هر کس که کند یاد از آن سرو ِ ستوده
از چشم ِ بدان  راحت ِ صد  خواب ربوده
 دوری ز کسان سخت و گران است
او جان ِ گران را زچه و بهر که سوده؟
پیمود رهی سخت, ز دلبند به یک بند
تا مهر ِ عدالت نرود  از دل ِ توده
ببستند دهان ها, شکستند قلمها
تا بانگ  ِ حقیقت نشود گاه شنوده
روزان بشود تار چو دوده

این است گمان من و هم مردم کوچه
کان پاک منش را گنهی نیز نبوده
ما نیک بدانیم که آن, حکم ِ که  بوده
پیوسته بگوییم که انصاف نبوده

از هیبت هر شیر که در بند غنوده
روبه صفتانند پریشان و خموده
دلخوش به همان لاف که مداح سروده

Monday, February 27, 2012

شاهکارهای اصغری و اکبری برای مردم ایران

این را اصغر تقدیم کرد
هر دو زردند ولی‌ یکیش بو هم داره
این را هم اکبر تحمیل کرد

Friday, February 24, 2012

چرا درین گلستان, ساکن شده زمستان؟

چرا باشه زمسون , حاکم باغ ایرون؟
اتل, متل, توتوله , مام وطن ملوله
نه حال داره, نه احوال , نه عایدی  ز اموال
هر چند که او صبوره , پیرتر  ز سلم و توره
خبر داره ز یونان ,  قشون کشی به ایران
دیده هجوم  ِ چنگیز ,  و هر سپاه  ِ خونریز
قصه نفت و مرداد  ,  هر دم کند از آن یاد
اما کنون دلخوره ,  دلش ز ما هم پره
نه دلخوشه ز شیخا ,  نه از نگاه به نرخا
او میدونه که ملا  , نیومده  ز بالا
گفته حکیم  ِ دانا ,  کی پایینه؟ کی بالا؟
نقش کسی تو ماه نیس ,  نه از پری, نه ابلیس
اینا همش خرافه  ,  یکی  چرند می بافه
شیخه میگه با هیبت  ,  صیغه دوای شهوت
آدم کشی چه آسون ,  خون میدهی یا تاوون؟
فرو کنن به تن سیخ ,  ننگی برای تاریخ
پول می خورن  ز بانکی ,  یواش می شن یه یانکی
ازین بلا تو ایرون ,  مام وطن دلش خون
میگه چرا بس جوون  , اسیر شده به افیون؟
چرا باشه زمسون ,  حاکم  ِ باغ  ِ ایرون؟
شادی نبینه چشمش  ,  ناله  و آه  تو گوشش
صد بار گفته به رندون  ,  منال ز چرخ  ِ گردون
چه بود قیام بابک؟    یه پاسخی  به یک تک
اگه کنین  نظاره  ,  هر سال دریغ ز پاره
تا نکنین یه کاری ,  حاکم کنه سواری
این وطنی که مامه  ,  منتظر قیامه


Friday, February 17, 2012

این رهبره بی پرواس, بی رگ تر از مقواس

 روز دیگه بهاره, هر بن جوونه داره
این رهبره بی پرواس, بی رگ تر از مقواس
بی باک و هم جسوره, هر شب پای پاسوره
زه میکشه از کمون, عین حباب ز قلیون
بی ترس و بی محاباس, بنای صد تا بنداس
به شرق و غرب می تازه, به هاله ش می نازه
سر میکشه به هرمز, بعد میکوبه رو ترمز
با نرخ ارز می جنگه, پس از مانور تنگه
با رهزنا شریکه, با قافله رفیقه
با جنتی هم صداس, دشمن هر چیِ  نداس
با روس و چین مهربون, بنده و خرد و زبون
عاشق مدح و بزمه, در جمع ِ دزد و گزمه
دلبند ِ رنگ سبزه, از اسمش م میلرزه
شغل دیگه ش ناخداس, ولی میگه با خداس
زورق اون چه نابه , تا دکلش تو آبه
همسفرش یه یزدی, پارو زنش هم نقدی
شیخه  که نزدیک  نرفت, چونکه  نبود گاز و نفت
فیروز  و جا میذاره, جای نهنگ نداره
کی میشه راهی بشه؟ همسفر  ِ کوسه دریا بشه
روی زمین که رعناس, نوبت ِ آب و دریاس
هر چند که آبش شوره, بهتر ز خاک گوره
گر شمره مهره تسبیح را , سعد کنون ست, چرا؟
باد موافق نوزد بیش از این, شیر ِ دمشقی بدهد اسب و زین
عین همون امامه, کار اینم تمامه
آنگه که شد ناقلا, با خبر از آن بلا
امروز و فردا نکرد, این پا و اون پا نکرد
جام رو گرفت مقوا, عین یه دیس حلوا
سر بکشید بی چونه, اون دلقک ِ دیوونه
نوبت تو گذشته, بگم شمار کشته؟
در چشم ما چو خاری, بد تر زِ بند داری
امشب بپر تو قایق, بزن بچاک نالایق
روز دیگه بهاره, هر بن جوونه داره


Wednesday, February 15, 2012

شب ِ ظلمت نگون بادا - به یاد هاله و ژاله و همه جان باختگان

به یاد هاله و ژاله و همه جان باختگان
شب ِ ظلمت نگون بادا
تو ای رهبر, شه ِ سرما
همی دزدی  ز دل گرما
کجا بردی تو رای ِ ما؟
بشد  قیرین ترا سیما

ز بس داری سر ِ دعوا
روی  ناگه به هر ماوا
کنی ظلمی تو بی پروا
شود ناله ز تو آوا

چه باشد در سرت سودا؟
خبر داری تو از فردا؟
بسی  رفته از آن یلدا
شب ِ ظلمت نگون بادا

در این دشت ِ پر از ناله
ز خون ِ آن نکو هاله
بروید صد  گل  ِ لاله
کنار خانه ِ ژاله

بخواند مرغک ِ خوشخوان
به هر سروی , به هر ایوان
نه در غزه, نه در لبنان
به هر کنجی از این ایران
مهران رفیعی
بیست و پنجم بهمن ماه نود


Tuesday, February 14, 2012

ای فقهای حوزه, از دم شدین رفوزه



ای فقهای حوزه
ای فقهای حوزه
از دم  شدین رفوزه
افضل تون  در ربود
آرای  ما,  هر چه بود
اونی که حیا نداره
هر روز گلی میکاره
بهشت تون جفا بود؟
قول خدا خطا بود؟
 قیمت نفت گرونه
سید خودش میدونه
سفره  ما رو نبین
ترسم بشی شرمگین
وضع  شما که خوبه!  
سرخ و سفید و فربه
زیر دشکی میرسه؟
از نفت و گاز و پسه؟
مرغ و پلو میاره؟
فراش اون اداره؟
نرخ  سکوت چقدره؟
در ین زمون و دوره؟
با ارز و زر می گیرین؟
یا راه و رسم  دیرین؟
نرخ شتر گرونه
همینو کنین بهونه
چقدر میدین به لبنان؟
از پول و نفت ِ  ایران
چقدر میره به غزه؟
بگو ! دلت نلرزه
لغزنده یی چو ماسه
لیسنده ای ز کاسه
وقت حساب میرسه
مو بکشن ز ماسه

شعری بمناسبت بیست و پنجم بهمن ماه - شه ِ سرما

شه ِ سرما
تو ای رهبر, شه ِ سرما
چرا بردی تو رای ِ ما؟
نشد قیرین ترا سیما؟ 

شوی ناگه به هر ماوا
کنی ظلمی تو بی پروا
ز بس داری سر ِ دعوا

چه باشد در سرت سودا؟
خبر داری تو از فردا؟
بدان ! رفته شب ِ یلدا

بروید صد  گل  ِ لاله
در این دشت ِ پر از ناله
ز خون ِ آن نکو هاله

همی خواند همان خوشخوان
به هر سرو  و به هر ایوان
به هر کنجی از این ایران

Sunday, February 12, 2012

تاملی در مورد پناهجویان از راه رسیده و نرسیده ایرانی در استرالیا

بدنبال وخامت اوضاع سیاسی در جمهوری اسلامی و پیامدهای ِ تلخ اقتصادی و اجتماعی آن, نام استرالیا بعنوان گریزگاهی رویایی در ذهن بسیاری از هموطنان آسیب دیده مان نقش بسته است, بطوریکه  در یکی دو ساله اخیر کمتر ماهی است که مطلبی  ِ آزار دهنده  در مورد پناهجویان ایرانی نشنویم.
خبر ها همه سیاه اند و غم انگیز, یا در مورد غرق شدن قایقی از کار افتاده که بیشتر از ظرفیتش مسافر داشته  و در نیمه راه همه پناهجویان را به کام مرگ فرستاده, و یا برخورد کشتی های مستهلک ماهی گیری با صخره های ساحلی استرالیا و  روی دادن فجایع گریزناپذیر.
چه زیبا بود اگر مشکلات پناهجویان  به همین جا ختم می شدند و دروازه های بهشت زمینی بر روی جان بدر بردگان به آسانی باز می گشتند, اما واقعیت چنین نیست , گویی لازم است که  این درماندگان دردها و رنج های دیگری را هم تجربه کنند.
خوشبخت ترین آنها, کسانی هستند که همه اعضای خانواده  با هم و به سلامتی به ساحل نجات پا گذاشته اند, اما این گروه فقط اقلیت کوچکی از تازه واردان را تشکیل میدهند و اکثریت شان همچنان دل نگران ِ همسران و یا فرزندان به جا مانده,  می باشند.
گرفتن اجازه اقامت و کار در استرالیا برای پناهجویانی که از راه های آبی میرسند از مهمترین مشکلاتی است که قوانین موجود در سر راه آنان قرار میدهند و بنظر میرسد که به علت افزایش تعداد متقاضیان, شمار  این نوع سختگیری ها سیر صعودی گرفته اند.
علاوه بر این مشکلات, هر روزه خبرهای تکان دهنده ای از بد رفتاری ماموران حکومتی جمهوری اسلامی با بستگان پناهجویان بگوش آنها  میرسد و حتی نمونه هایی از گروگان گیری و مصادره اموال.
شکی نیست که در مورد مادرانی که همسر و فرزندانی در ایران دارند, فشار این سختی ها بسی سنگین تر و تحمل ناپذیر تر می باشد.
و فراموش نکنیم همه چالش های فرهنگی,  مذهبی و اقلیمی که برای هر مهاجری در سرزمین های نو وجود دارد و ترکیب آنها برای بسیاری از مهاجران قانونی هم تحمل ناپذیر می نماید.

Friday, February 10, 2012

تا انقلاب مهدی, منقل ادامه داره, شیره و آیس نداره

..اولش قرار بود که اوضاع مملکت را روبراه کنن و وقتی که برای همه خونه مجانی ساختن و  آب و برق را هم مفت و مجانی کردن و 
خرج دوا و درمون همه را هم دادن, انقلاب شون را صادر بکنن و تموم دنیا را پر از عدل و داد . اینکه از اول دروغ میگفتن و یا بعدا بفکر حقه بازی افتادن هنوز مورد بحث و گفتگوست ولی خدا وکیلی  در مورد صادرات به وعده شون عمل کردن و هر روزه موارد بیشتری از آن پدیدار میشه
همین هفته قبل بود که پلیس مالزی تعداد زیادی از زنان و دختران تن فروش ایرانی را دستگیر و به مبدا صادراتی برگرداند
هر ماهه هم که جمعی از پناهجویان صادراتی طعمه موج های خروشان شرق جاوه می شوند
 همین دیروز هم پلیس استرالیا یک محموله صادراتی ایران را توقیف کرد و از میان کارتن های آب میوه مقادیر زیادی هرویین و یخ بیرون کشید گویا به ارزش بیست و پنج میلیون دلار
پس توجه می فرمایید که صادرات همچنان و در هر شرایطی ادامه دارد
و تا این حکومت ادامه دارد هیچ منقلی بی نصیب نخواهد ماند حتی در نیمکره جنوبی

رکورد دیگری برای خامنه ای, کشف محموله مواد مخدر به ارزش بیست و پنج میلیون دلار در استرالیا

پلیس استرالیا امروز از میان آب میوه های صادراتی ایرانی مقادیر زیادی هرویین و سایر مواد مخدر بیرون کشید و یک فرد ایرانی را دستگیر کرد تا به لیست افتخارات رهبر فرزانه اضافه شود
لیستی که در آن موارد غرورآفرین زیرین دیده می شوند
فرار شتابدار مغزها
افزایش زتان تن فروش ایرانی در عشرتکده های خارج از کشور
افزایش بی سابقه پناهجویان ایرانی
افزایش تعداد تلفات پناهجویان در مسیر سفر های غیر قانونی
افزایش تعداد ورزشکاران متقلب در مسابقات بین المللی

Thursday, February 9, 2012

مثلث اسم های بی مسما - افتخاری, لطفی و رشیدی

آقای داوود رشیدی با شرکت در جشنواره سینمایی زجر نام خود را آلوده کرد, او که  شاهد بستن خانه سینما و اهانت به هنر و هنرمندان بود شایسته نبود که در چنین ضیافت ننگ آلودی شرکت کند
مگر نشنیده و نخوانده بود که همکارانش را هرزه و فاسد نامیده بودند؟
مگر داستان لشکر کشی شبانه به خانه بهمن پناهی را فراموش کرده بود؟
از خود نپرسیده بود که چرا برخی از فیلم ها قبادی و مهرجویی و رسول اف و دیگران اجازه نمایش نیافته اند؟
چرا واکنش های مردمی  در برابر کرنش های زننده علیرضا افتخاری و یاوه گویی های محمدرضا لطفی را دست کم گرفته بود؟
آیا شرکت کردن و اعتبار بخشیدن به ضیافت ِ حاکمی خونریز نشان رشادت است؟
آقای رشیدی, لحظه ای بیندیشید و علت محبوبیت هنرمندانی از قبیل شجریان و پناهی را  از خود بپرسید
 آقای رشیدی, در این فرصت کوتاه باقیمانده از مردم پوزش بخواهید و به جمع و قلبشان باز گردید