Wednesday, March 28, 2012

سایه ِ جنگ

تا بر سر ِ ما  سلطنت ِ حیله  و رنگ است


فریاد  ِ کسان از ستم  و سایه جنگ است


در عهد ِ سیاهی که  سخن را نتوان گفت


پرسش  ز بشر, پاسخ  ز مسلسل, ز تفنگ  است


هر کس که کند شکوه  از این دوره ِ بیداد


نامش بنشانند به لوحی که سنگ است


هر جا که ستم هست دگر راحت ِ کس نیست


یاری به ستمگر نکند دوست که ننگ است


هر دوش بنوشم قدحی از می ِ امید


تا محو شود از دل و جان هر چه شرنگ است


پیوسته کِشم بال ز صد پیله ِ اندوه


هر چند که تن در قفسی تیره و تنگ است


در شام سرایم غزل و شعر و ترانه


از شوق سحر کامدنش سال نهنگ است

Thursday, March 15, 2012

رفسنجانی معجونی از خبرگی, بی بصیرتی و قدرت تشخیص و البته سر سبد خواص


آنچه که خودی های نظام در مورد آقای رفسنجانی میگویند و اعمال می کنند بهترین وسیله  برای توصیف و معرفی موجود ناقص الخلقه جمهوری اسلامی است.
رهبر جمهوری اسلامی روزی او را رفیق و همراه پنجاه ساله خود می خواند و رزوی او را بی بصیرت و فریب خورده و فتنه گر. کارگزاران او هم با اشاره ای, بدترین توهین ها و اتهام ها را علیه او و فرد فرد خانواده اش بر زبان آورده و چماقدار به سراغ آنها می فرستند و ریاست خبرگان و دانشگاه آزاد را از چنگش خارج میکنند. پسرش چمدان ها را می بندد و از ترس جان, به فرنگ فرار میکند و دخترش را به زندان محکوم می کنند و حتی به نوه هایش هم در فرودگاه گیر میدهند. رییس جمهوری منتصب هم که در مناظره انتخاباتی, آبرویی برای اونگذاشت و پس از آن هم همواره تهدید کرده است که دست به افشاگری بیشتر در مورد فساد مالی و اشراف گری او خواهد زد. پدر عروس نظام هم, کتاب های درسی را مرور کرده و هرجا اسم رفسنجانی را دیده به سطل آشغال پرتاب کرده است. فرماندهان نظامی و امنیتی هم هرگاه که بندشان را بکشند علیه او حرکات نمایشی انجام میدهند و نفس کش می طلبند. گاهی هم سایت رسمی او را از کار می اندازند و زمانی هم علیه ش نوحه خوانی میکنند.
با همه این سوابق, رهبر فرزانه همه را غافل گیر کرده و باری دیگر او را در راس دستگاهی قرار داد که بر اساس اسمش, بالاترین مرجع تشخیص کل نظام است.
پرسش اساسی این است که اگر آقای هاشمی بی بصیرت است و توانایی آن را نداشته که فرزندانی درستکار و شریف تحویل جامعه دهد, چگونه می تواند مصلحت نظام را تشخیص دهد؟
اگرآقای هاشمی به سبب ساه لوحی, فریب توطئه گران را خورده و با آنها همراه شده و همچنان بر موضع فتنه جویانه ش ایستاده, چه تضمینی وجود دارد که این کار زشت را تکرار نکند؟
البته  مورد آقای رفسنجانی تنها نمونه ای نیست که جمع اضداد را در جمهوری اسلامی به نمایش میگذارد, فرزند آقای محسن رضایی هم نمونه گویای دیگری است که جانش را هم در همین تضاد های ویرانگر از دست داد. آقای مهدی خزعلی هم در همین لیست می گنجد.
هنوز آن مجلس ختمی را فراموش نکرده ام که روضه خوان برای سلامتی نایب رهبر دعا میکرد و برخی از ریش داران سیاه پوش, سه بار صلوات می فرستادند بی خبر از آنکه در پشت ستون های شبستان مسجد, ماموران رهبر منتظر پایان مراسم بودند تا عکس های آقای منتظری را پایین بکشند.
میدانیم که در شرایطی و در برخی از کشورها, دولت های ائتلافی بر سر کار میایند و حتی در دولت های غیر ائتلافی هم اختلاف عقیده و سلیقه وجود دارد ولی هرگز ندیده ایم که مقامات ارشد دولتی با همکاران خود چنین کنند.
براستی که این رفتارهای غیر معقول,  بهترین نشانگر تضاد های ذاتی جمهوری اسلامی  و نیز تلاطم های فکری و توهم  رهبر آن است. تنها در چنین حکومتی است که فردی چون آقای احمدی نژاد می تواند از میان آن همه فیلترهای عقیدتی و نظارتی عبور کند و در بالاترین مقام اجرایی کشور, کارهایی بکند و حرف هایی بزند که برای ملتی  جز زیان و شرم حاصلی نداشته باشند.

Thursday, March 8, 2012

گلشن ِ آرزوها - به یاد پروانه, هاله, صانع, نرگس و همه عزیزان



گلشن ِ آرزوها
چون صبح دمد, گلشن ِ این خانه ببینی
داغ ِ سیهی بر دل هر لاله نبینی
بر گِرد گلان گردش پروانه ببینی
از چرخش تیغی تو دگر سایه نبینی
در پرتو آن مهر دو صد هاله ببینی
در شبنم ِ پاکی تو رخ ِ ژاله نبینی
هم ناز و گل ِ ناز به گلخانه ببینی
در باد خزان هم دگر آواره نبینی
رقصی ز شقایق به بر باد ببینی
در بستر هر آب تو خونابه نبینی
بر طرف چمن  نرگس فرزانه ببینی
در هر سبدی صد گل افسرده نبینی

چون شب گذرد, رخصت این خانه ببینی
 نوری بدل  ِ عاقل و فرزانه ببینی
بند و گرهی بر دهن  و نامه نبینی
هرگز اثر از غربت  ِ آواره نبینی
رنگ سیهی بر تن و بر جامه نبینی
بر هر گذری خسته و آزرده نبینی