چرا باشه زمسون , حاکم باغ ایرون؟
اتل, متل, توتوله , مام وطن ملوله
نه حال داره, نه احوال , نه عایدی ز اموال
هر چند که او صبوره , پیرتر ز سلم و توره
خبر داره ز یونان , قشون کشی به ایران
دیده هجوم ِ چنگیز , و هر سپاه ِ خونریز
قصه نفت و مرداد , هر دم کند از آن یاد
اما کنون دلخوره , دلش ز ما هم پره
نه دلخوشه ز شیخا , نه از نگاه به نرخا
او میدونه که ملا , نیومده ز بالا
گفته حکیم ِ دانا , کی پایینه؟ کی بالا؟
نقش کسی تو ماه نیس , نه از پری, نه ابلیس
اینا همش خرافه , یکی چرند می بافه
شیخه میگه با هیبت , صیغه دوای شهوت
آدم کشی چه آسون , خون میدهی یا تاوون؟
فرو کنن به تن سیخ , ننگی برای تاریخ
پول می خورن ز بانکی , یواش می شن یه یانکی
ازین بلا تو ایرون , مام وطن دلش خون
میگه چرا بس جوون , اسیر شده به افیون؟
چرا باشه زمسون , حاکم ِ باغ ِ ایرون؟
شادی نبینه چشمش , ناله و آه تو گوشش
صد بار گفته به رندون , منال ز چرخ ِ گردون
چه بود قیام بابک؟ یه پاسخی به یک تک
اگه کنین نظاره , هر سال دریغ ز پاره
تا نکنین یه کاری , حاکم کنه سواری
این وطنی که مامه , منتظر قیامه
No comments:
Post a Comment